می بینی؟
می بینی سلام کردن به کسی که سلام را می
فهمد چقدر مشکل است!
نیم ساعت پیش، خدا را دیدم که قوز کرده با پالتوی مشکی
بلندش
سرفه کنان در حیاط از کنار دو سرو سیاه گذشت
و رو به ایوانی که من
ایستاده بودم آمد،
... آواز که خواند تازه فهمیدم پدرم را بااو اشتباهی گرفته
ام.
اگر ستاره ها معتاد تفسیر نبودند ،
چه راحت می شد از آنها پرسیدکه
حالتان چطور است؟
به من بگو! فرزانه ی من !
چرا ستاره ها به تفسیر
معتادند؟
حق با تو بود!
می بایست می خوابیدم!
اما چیزی خوابم را آشفته
کرده است
خدای قوز کرده! یکی از بهترین تشبیهات...
ممنون به خاطر کامنتت .
...
!